روانکاوی همزمان با قرن بیستم به وجود آمد، زیرا کتاب تعبیر رویای فروید که این نظریه را به عنوان پدیدهای نو به دنیا معرفی کرد، در سال ۱۹۰۰ منتشر شد. فروید تا آخرین سال عمرش (یعنی ۱۹۳۹) برای گسترش روانکاوی لحظهای از تلاش دست بر نداشت. ثمرهی تلاش او، و البته همهی همکاران و پیروان او، نظریهای شد که حالا بعد از گذشت بیش از ۱۲۰ سال از پیدایش آن، همچنان در حال رشد و زایش اندیشه های نو و بینشهای ژرف در خصوص ماهیت روان انسان است. روانکاوی امروزه یکی از اثرگذارترین نظریههای علوم انسانی است، بهطوریکه رد پای آن را میتوان در فلسفه، ادبیات، هنر، نقد ادبی، تعلیم و تربیت، علوم سیاسی، ارتباطات، جامعه شناسی، تاریخ و بسیاری علوم دیگر مشاهده کرد. با این وجود، مهمترین کاربرد روانکاوی، همچنان در اتاق درمان است؛ جایی که در آن متولد شد. روانکاوی با نگرش ویژهی خود به مقابله با ریشهی مشکلات فرد تحت روانکاوی میپردازد و در این مسیر، فرد را برمیانگیزد تا به سرچشمهی رنج خود پی ببرد و خواستِ رهایی از آسیب را در خویش بپروراند.
فهرست مطالب
در جلسات روانکاوی چه اتفاقی میافتد؟
قاعدهی اساسی روانکاوی، تداعی آزاد است. تداعی آزاد یعنی بیان کردن هرآنچه به ذهن خطور میکند، بدون هرگونه نگاه انتقادی. بهوسیلهی تداعی آزاد، فرد تحت روانکاوی میتواند به موادی که ریشهی مشکلات او را تشکیل میدهند و برای او ناخودآگاه هستند، نزدیک شود. مشکلات روانشناختی (و حتی بسیاری مشکلات جسمانی)، معنای ناخودآگاه دارند و در پاسخ به تعارضاتی به وجود آمدهاند که آنها نیز عموماً ناخودآگاه هستند.
در روانکاوی و حین فرآیند تداعی آزاد، شکافهایی در حافظه فرد تحت روانکاوی نمودار میشوند، چه به این علت که فرد رخدادهایی را واقعاً فراموش کرده است، چه به این علت که تقدم و تأخر یا روابط علت و معلولی از هم گسیختهاند. مشکلات روانشناختی، بدون نوعی فراموشی اصلاً وجود ندارند. این فراموشیها، حاصل روندی هستند که فروید آن را سرکوبی مینامد. آنچه تحت سرکوبی قرار میگیرد، فراموش میشود اما هرگز از روان انسان پاک نمیشود. آنچه سرکوب شده، در ناخودآگاه حضور فعال و نیرومندی دارد و زندگی فرد را تحت تاثیر قرار میدهد و در آن اختلال ایجاد میکند.
روانکاوی چگونه موجب درمان میشود؟
نیروهای روانیای که سرکوبی را ایجاد کردهاند، در قالب مقاومتی که در برابر بازتولید آنها وجود دارد، احساس میشوند. مقاومت یکی از ستونهای اصلی نظریه روانکاوی است. ایدههایی که به هر دلیل از ذهن آگاه پس رانده شدهاند، زیر تاثیر مقاومتی که در برابر بازتولیدشان وجود دارد، تغییر شکل میدهند. اگر روشی داشته باشیم که بتوانیم از این تصویرهای روانیِ تغییر شکل یافته، به صورت اصلی آنها پی ببریم، آنچه که ناخودآگاه است، در دسترس ضمیر خودآگاه قرار خواهد گرفت. روانکاوی همین روش است. پس میتوان گفت که وظیفهی درمان این است که یادزدودگی را از میان ببرد. وقتی همهی شکافهای حافظه پر شوند و جلوههای حیاتِ روانی از ابهام بیرون آیند، بقا و حتی تجدید بیماری ناممکن میشود.
هدف روانکاوی را میتوان به انحاء دیگری نیز توضیح داد: باید چنان کرد که گویی همهی سرکوبیها واقع نشدهاند؛ در اینصورت وضعیت روانی با پر کردن همهی شکافهای حافظه، به همان حالت نخستین (پیش از شکلگیری بیماری یا اختلال) باز میگردد. یک نحوهی بیان دیگر از این هم فراتر میرود: موضوع این است که راه ضمیر آگاه را به ضمیر ناخودآگاه بگشاییم، و این امر با غلبه بر مقاومت رخ میدهد. لازمهی مقاومت، صرف نیرو است. اگر مقاومت از میان برود، انرژی روانیای که صرف آن میشد، در دسترس فرد قرار میگیرد. حالا فرد میتواند از این نیروی بازیافته در زندگی خود بهره ببرد: برای کارایی بیشتر، برای بالفعل در آوردن استعدادهای بالقوه، برای روابط عمیقتر، برای یافتن مسیرهای تازه و برای زیستن بهتر. اما این کار ساده نیست. غلبه بر مقاومتهای ناخودآگاه همانقدر در بیان ساده و فریبنده، اما در عمل سخت و طاقتفرسا است که بپنداریم دستیابی به انرژی هستهی اتم بسیار ساده است، فقط کافی است که آن را بشکافیم.
محدودیتهای روانکاوی
روانکاوی برای همه مناسب نیست. به عنوان مثال، این روش برای درمان اشخاصی که در اثر رنج بردن از بیماری، به ارادهی خود به درمان روی نمیآورند، بلکه تحت تاثیر فشار بستگان و اطرافیان تن به این درمان میدهند، قابل استفاده نیست. در مواردی نیز که تکلیف درمان، برطرف کردن سریع علائم تهدید کننده حیات باشد، نباید به روانکاوی توسل جست. تشخیص اینکه فرد میتواند تحت روانکاوی قرار بگیرد، به عهدهی متخصص است. معمولا چند جلسه اول، به ارزیابی این موضوع اختصاص داده میشود.
روانکاوی مشورت ارائه نمیدهد، راهکار پیش پای فرد نمیگذارد، توصیه نمینماید و راهنمایی نمیکند. فرض روانکاوی این نیست که مشکل فرد، نقص دانش یا کمبود مهارتهای اوست. روانکاوی بیمهابا به دنبال موانعی میگردد که فرد را از کسب مهارتها و کاربرد توانمندیهایش، باز داشته است. در روانکاوی، مسئولیت، مسئلهی اساسیتری است. فرد ترغیب میشود خودش راهحل دیگری را برای مشکلاتی که در زندگی با آنها مواجه است، بیافریند، تا اینکه صرفاً راهکار دیگری را -هرچقدر هم که خوب باشد- اقتباس کند.
روانکاوی یک فرآیند طولانیمدت است. شناخت نیروهایی که سرکوبی را موجب شدهاند و غلبه بر اَشکال بسیار متنوع مقاومت، اتفاقی نیست که به سرعت رخ دهد. به ندرت میتوان یک روانکاوی را در کمتر از سه سال به پایان رساند. ابهام، یکی از برجستهترین ویژگیهای جلسات روانکاوی است. هیچ راهی وجود ندارد که بتوان تشخیص داد وقتی فردی روانکاوی خود را آغاز میکند، با چه موضوعات ناخودآگاهی مواجه میشود و چه مسیری را طی خواهد کرد. ابهام در مسیر روانکاوی، تعیین زمان پایان آن را ناممکن میسازد.
روانکاوی گرانتر از سایر روشهای رواندرمانی است. فقط روانکاوی شدن طولانی نیست، بلکه روانکاو شدن هم بسیار طولانی است. روانکاو باید خود تحت روانکاوی قرار بگیرد، زحمت طاقت فرسایی را در امر آموختن گسترهی وسیع دانش روانکاوی، طی چندین و چند سال بر خود هموار کند، و نیز آموزش بالینی کافی و درخوری را از یک روانکاو دیگر دریافت و تحت نظارت او عمل نماید. بنابراین بخشی از گران بودن روانکاوی، هزینهی بالایی است که هم از نظر مالی و هم از نظر زمانی، برای کسب تخصص در این روش لازم است. علت دیگر هزینهی بالاتر روانکاوی این است که در این روش، معمولا به بیشتر از یک جلسه در هفته نیاز است.
خلاصهی مطلب اینکه روانکاوی سخت، طولانی و پر هزینه است؛ اما نه بهقدر بیماریای که فرد با آن دست به گریبان است. روانکاوی درِ باغ سبز به هیچ کس نشان نمیدهد، اما اگر فردی اشتیاق گشودن دروازهی ناخودآگاه خود را داشت، روانکاوی نیز با اشتیاق او را در این مسیر پر ابهام و سرشار از شگفتی، همراهی خواهد کرد. این، اشتیاق است که در روانکاوی بازیافته میشود؛ و این، اشتیاق است که آن را پیش میبرد.